سلام عزیزان دوست داشتنی
آرامش درونی خواسته همه انسانهاست .احتمالا اکثر شما داستان آموزنده “آرامش برگ یا آرامش سنگ” را شنیده اید . بهتر است یک بار دیگر آن رابخوانیم و در ادامه مقداری در مورد آن صحبت کنیم.
واما داستان :
مرد جوانی کنار نهر آب نشسته بود و غمگین و افسرده به سطح آب زل زده بود. استادی از آنجا میگذشت. او را دید و متوجه حالت پریشانش شد و کنارش نشست. مرد جوان وقتی استاد را دید بی اختیار گفت: «عجیب آشفتهام و همه چیز زندگیام به هم ریخته است. به شدت نیازمند آرامش هستم و نمیدانم این آرامش را کجا پیدا کنم؟”»
استاد برگی از شاخه افتاده روی زمین کند و آن را داخل نهر آب انداخت و گفت: «به این برگ نگاه کن. وقتی داخل آب میافتد خود را به جریان آن میسپارد و با آن میرود.»
سپس استاد سنگی بزرگ را از کنار جوی آب برداشت و داخل نهر انداخت. سنگ به خاطر سنگینیاش داخل نهر فرو رفت و در عمق آن کنار بقیه سنگ ها قرار گرفت. استاد گفت: «این سنگ را هم که دیدی. به خاطر سنگینیاش توانست بر نیروی جریان آب غلبه کند و در عمق نهر قرار گیرد. حال تو به من بگو آیا آرامش سنگ را میخواهی یا آرامش برگ را؟»
مرد جوان مات و متحیر به استاد نگاه کرد و گفت: «اما برگ که آرام نیست. او با هر افت و خیز آب نهر بالا و پائین میرود و الان معلوم نیست کجاست!؟ لااقل سنگ میداند کجا ایستاده و با وجودی که در بالا و اطرافش آب جریان دارد اما محکم ایستاده و تکان نمیخورد. من آرامش سنگ را ترجیح می دهم!»
استاد لبخندی زد و گفت: «پس چرا از جریانهای مخالف و ناملایمات جاری زندگیات مینالی؟ اگر آرامش سنگ را برگزیدهای پس تاب ناملایمات را هم داشته باش و محکم هر جایی که هستی آرام و قرار خود را از دست مده.»
استاد این را گفت و بلند شد تا برود. مرد جوان که آرام شده بود نفس عمیقی کشید و از جا برخاست و مسافتی با استاد همراه شد. چند دقیقه که گذشت موقع خداحافظی، مرد جوان از استاد پرسید: «شما اگر جای من بودید آرامش سنگ را انتخاب میکردید یا آرامش برگ را؟»
استاد لبخندی زد و گفت: «من در تمام زندگیام، با اطمینان به خالق رودخانه هستی، خودم را به جریان زندگی سپردهام و چون میدانم در آغوش رودخانهای هستم که همه ذرات آن نشان از حضور یار دارد از افت و خیزهایش هرگز دلآشوب نمیشوم. من آرامش برگ را میپسندم.»
استاد برگی از شاخه افتاده روی زمین کند و آن را داخل نهر آب انداخت و گفت: «به این برگ نگاه کن. وقتی داخل آب میافتد خود را به جریان آن میسپارد و با آن میرود.»
سپس استاد سنگی بزرگ را از کنار جوی آب برداشت و داخل نهر انداخت. سنگ به خاطر سنگینیاش داخل نهر فرو رفت و در عمق آن کنار بقیه سنگ ها قرار گرفت. استاد گفت: «این سنگ را هم که دیدی. به خاطر سنگینیاش توانست بر نیروی جریان آب غلبه کند و در عمق نهر قرار گیرد. حال تو به من بگو آیا آرامش سنگ را میخواهی یا آرامش برگ را؟»
مرد جوان مات و متحیر به استاد نگاه کرد و گفت: «اما برگ که آرام نیست. او با هر افت و خیز آب نهر بالا و پائین میرود و الان معلوم نیست کجاست!؟ لااقل سنگ میداند کجا ایستاده و با وجودی که در بالا و اطرافش آب جریان دارد اما محکم ایستاده و تکان نمیخورد. من آرامش سنگ را ترجیح می دهم!»
استاد لبخندی زد و گفت: «پس چرا از جریانهای مخالف و ناملایمات جاری زندگیات مینالی؟ اگر آرامش سنگ را برگزیدهای پس تاب ناملایمات را هم داشته باش و محکم هر جایی که هستی آرام و قرار خود را از دست مده.»
استاد این را گفت و بلند شد تا برود. مرد جوان که آرام شده بود نفس عمیقی کشید و از جا برخاست و مسافتی با استاد همراه شد. چند دقیقه که گذشت موقع خداحافظی، مرد جوان از استاد پرسید: «شما اگر جای من بودید آرامش سنگ را انتخاب میکردید یا آرامش برگ را؟»
استاد لبخندی زد و گفت: «من در تمام زندگیام، با اطمینان به خالق رودخانه هستی، خودم را به جریان زندگی سپردهام و چون میدانم در آغوش رودخانهای هستم که همه ذرات آن نشان از حضور یار دارد از افت و خیزهایش هرگز دلآشوب نمیشوم. من آرامش برگ را میپسندم.»
حالا این سوال برای ما پیش می آید که ما دنبال کدام نوع از آرامش باشیم ؟ آرامش سنگ؟ یا آرامش برگ ؟ اصلا کدام یک برای ما مناسب تر است؟
نظرات میتواند متفاوت باشد:
-انسان میتواند مانند سنگ بزرگ و نیرومند باشد که تلاطم های زندگی هیچ وقت نتواند زندگیش را دستخوش امواج و جریانات متلاطم رودخانه زندگی بکند . در واقع این انسان هدف و آینده ای دقیق برای خودش ترسیم میکند و مسیری مشخص برای رسیدن به آن هدف را دنبال میکند. نمیگذارد هیچ نوع مانع یا جریانی او را از هدفش دور کند این آدمها بهترین مسیرها برای رسیدن به هدف را آنطور که از دید خودشان مناسب هست مشخص و دنبال میکنند . محکم و استوار مانند سنگ . این انسان با تلاش و پشتکار و سرسختی خود حتما به هدفش خواهد رسید به شرط آنکه راههای رسیدن به هدف را درست انتخاب کند و مانند سنگ محکم و پابرجا باشد.
-اماکسی که آرامش برگ را انتخاب میکند بسته به اینکه چگونه انسانی باشد نتایج کاملا متفاوتی میبیند:
–نوعی از آدمها خودش را مانند برگ که روی آب رها میشود در زندگی رها میکند و به هر جهت که رودخانه زنگی برود همراه آن میرود . هدفی در زندگی ندارد و فقط روزمرگی را دنبال میکند .به جای هدف آرزو هایی گاها دست نیافتنی دارد که تلاشی هم برای رسیدن به آن نمیکند یا گاهی تلاش میکند ولی همین که به مانعی بر میخورد آرزویش را رها میکند و سراغ آرزوی دیگری میرود .
–نوعی دیگر از آدمها ابتدا در مورد رودخانه زندگی مطالعات زیادی انجام میدهند . فلسفه وجودی خود را درک میکنند و در نهایت هدفی بسیار بزرگ و روشن برای خود انتخاب میکنند هدفی به بزرگی دریا و می آموزند و درک میکنند که خدایی آفریننده او و این رودخانه بزرگ زندگی است که با نهایت قدرت و نظم همه چیز را در مکان و زمان مناسب آفریده و همه چیز در دست اراده اوست پس با تمام وجود با توکل تام به آفریننده تمام اجزاء هستی، مانند برگ خودش را به زلالی رود خانه زندگی می سپارد و تمام بالا و پایین شدنها را با تمام وجود میپذیرد و میداند که هر چیز درست همان جاییست که باید باشد . و خدایی که کل این دنیا را آفریده او را از بهترین مسیر هدایت میکند و در نهایت به هدف نهایی خویش میرسد . این انسانها همواره چنان آرامش درونی دارند که در بزرگترین تندبادها هم خود را رها میکنند و از پرواز لذت میبرند.
آزروی آرامش درونی برای تمام شما عزیزان
ناصر آهنی
مثال بسیار زیبایی بود!
ولی یافتن اینکه من در این لحظهی زندگی باید کدام آرامش را با چه دیدگاهی انتخاب کنیم، بسیار مشکل است.
شاید در قسمتی از هدف باید مثل سنگ بود و در قسمتی از زندگی مثل برگ!
مقالهای کوتاه ولی پر مغز و قابل تفکر بود.
ممنون که این مطلب را با ما در میان گذاشتید!
متشکرم از نظر مفیدتون جناب زارعی عزیز . امیدوارم موفق شاد باشید.
عالی وبسیار تاثیر گذار سپاس